گزارش خطا در معنی کلمه 'static'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: ساكن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: ایستاده‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: ایستا

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: وابسته‌ به‌ اجسام‌ ساكن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, seem | become | remain, stay ADV. very | completely, totally | far from | almost, largely, more or less, virtually The population remained more or less static. | essentially | fairly, rather, relatively, somewhat The economy is fairly static at the moment.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :