گزارش خطا در معنی کلمه 'subsistence'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: اعاشه‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: زیست‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: وسیله‌ معیشت‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: گذران‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: خرجی‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: معاش‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. bare, basic SUBSISTENCE + NOUN agriculture, farmer, farming | economy | level Most of the population lives at subsistence level. PHRASES a level of subsistence They were living barely above the level of subsistence. | means of subsistence She had no means of subsistence and was dependent on charity.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :