گزارش خطا در معنی کلمه 'succumb'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: سرفرود اوردن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: از پای‌ در امدن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: تسلیم‌ شدن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb to die: At last she succumbed to her wounds.

Simple Definitions

2 general::   verb ADV. almost | rapidly | eventually, finally | easily, readily people who succumb easily to exploitation VERB + SUCCUMB be likely to PREP. to Malnourished children are more likely to succumb to infections.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :