to addict oneself

to ædɪkt wʌnsɛlf


فارسی

1 عمومی:: عادت‌ كردن‌، معتاد، خو گرفتن‌، خودرا معتادكردن‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code