to do one right

to du wʌn ɹa͡it


فارسی

1 عمومی:: حق‌ كسیرا دادن‌، عدالت‌ در باره‌كسی‌بجاوردن‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code