to knock about

to nɑk əba͡ʊt


فارسی

1 عمومی:: سرگردان‌بودن‌، ول‌ گشتن‌، دربدربودن‌، زندگی‌ م، پرسه‌زدن‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code