to take measures

to te͡ik mɛʒəɹz


فارسی

1 عمومی:: اقدام‌ كردن‌، اندازه‌ گیری‌ كردن‌، اقدامات‌بعمل‌اوردن‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code