دیکشنری
Radiance
ɹe͡idiəns
فارسی
1
عمومی
::
پرتو، (radiancy) شید، تابندگی، درخشندگی، تشعشع
شبکه مترجمین ایران
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
RADIAL
RADIAL ARTERY
RADIAL BASIS LAYER
RADIAL BEARING
RADIAL CLEARANCE
RADIAL DISTRIBUTION FUNCTION
RADIAL FLOW
RADIAL NERVE
RADIAL RESOLUTION
RADIAL SURVEY
RADIALENGINE
RADIALIZED
RADIALLY
RADIALLY ORIENTED
RADIAN
RADIANCE
RADIANCY
RADIANS PER UNIT TIME
RADIANT
RADIANT ENERGY
RADIANT FLUX
RADIANT HEAT
RADIANT HEATING
RADIANT LOOK
RADIANTLY
RADIATE
RADIATE FROM
RADIATION
RADIATION DAMPING
RADIATION DOSE
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید