wanton

wɑntən


فارسی

1 عمومی:: خوشحال‌، عیاش‌، بازیگوش‌، گستاخ‌، حرف‌ نشنو، سركش‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: adj. immoral or unchaste, lewd: She had a reputation as a wanton woman.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code