دیکشنری
داستان آبیدیک
Impone
ɪmpon
فارسی
1
عمومی
::
تكلیف كردن، تسجیل كردن، شرط بندی كردن، گذاردن
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
IMPLORATION
IMPLORE
IMPLORINGLY
IMPLOSION
IMPLUVIUM
IMPLY
IMPO
IMPOLICY
IMPOLITE
IMPOLITELY
IMPOLITENESS
IMPOLITIC
IMPOLITICLY
IMPONDERABILITY
IMPONDERABLE
IMPONE
IMPONENT
IMPOROUS
IMPORT
IMPORT AGENT
IMPORT BROKER
IMPORT DUTIES
IMPORT LICENSE
IMPORT RESTRICTIONS
IMPORT SUBSTITUTING INDUSTRIALIZATION
IMPORT SYSTEM ERROR
IMPORTABLE
IMPORTANCE
IMPORTANCE MEASURE
IMPORTANT
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید