دیکشنری
داستان آبیدیک
Ingrown
ɪngɹon
فارسی
1
عمومی
::
روینده و رشد كننده در درون چیز دیگری، فطری، اصلی
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
INGRATIATE INTO
INGRATIATE WITH
INGRATIATINGLY
INGRATIATION
INGRATIATORY
INGRATITUDE
INGRAVESCENCE
INGRAVESCENT
INGREDIENT
INGRESS
INGRESS AND EGRESS
INGRESSION
INGRESSIVE
INGROW
INGROWING
INGROWN
INGROWTH
INGUINAL
INGUINAL CAPAL
INGUINAL REGION
INGUINO ABDOMINAL
INGUINODYNIA
INGURGITATE
INGURGTATION
INHABIT
INHABITABLE
INHABITANCE
INHABITANCY
INHABITANT
INHABITATION
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید