دیکشنری
داستان آبیدیک
accumbent
ækʌmbənt
فارسی
1
عمومی
::
تكیهكنندهسرغذا، تكیهدار، خوابیده
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
ACCRUAL BASIS OF ACCOUNTING
ACCRUAL METHOD
ACCRUAL SALARIES AND WAGES PAYABLE
ACCRUALS
ACCRUALS BASED EARNINGS MANAGEMENT
ACCRUE
ACCRUE TO
ACCRUED INTEREST
ACCRUED PROPERTY
ACCRUMENT
ACCUBATION
ACCULTURATE
ACCULTURATED LEARNING
ACCULTURATION
ACCUMBENCY
ACCUMBENT
ACCUMULATE
ACCUMULATE COMPETENCE
ACCUMULATED
ACCUMULATED ACCRUALS
ACCUMULATED DEPRECIATION
ACCUMULATED ERROR
ACCUMULATED IMPAIRMENT
ACCUMULATED INCOME OR LOSS
ACCUMULATED LOSSES
ACCUMULATION
ACCUMULATIVE
ACCUMULATIVELY
ACCUMULATOR
ACCURACY
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید