دیکشنری
داستان آبیدیک
administratrix
ədmɪnɪstɹe͡itɹɪks
فارسی
1
عمومی
::
مدیره، مدیره تصفیه، رئیسه، وصیه
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
ADMINISTRATIVE ACTION
ADMINISTRATIVE ASSISTANT
ADMINISTRATIVE AUTHORITY
ADMINISTRATIVE CONTROL
ADMINISTRATIVE CONTROLS
ADMINISTRATIVE DELAY
ADMINISTRATIVE DISCRETION
ADMINISTRATIVE JUDGE
ADMINISTRATIVE MOVEMENT
ADMINISTRATIVE PROCEEDING
ADMINISTRATIVE STAFF
ADMINISTRATIVE STATE
ADMINISTRATIVELY
ADMINISTRATOR
ADMINISTRATORSHIP
ADMINISTRATRIX
ADMIRABLE
ADMIRABLE QUALITICS
ADMIRABLENESS
ADMIRABLY
ADMIRAL
ADMIRAL OF THE FLEET
ADMIRALSHIP
ADMIRALTY
ADMIRATION
ADMIRE
ADMIRE FOR
ADMIRE TO
ADMIRER
ADMIRING
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید