داستان آبیدیک

bask

bæsk


فارسی

1 عمومی:: باگرمای‌ ملایم‌ گرم‌ كردن‌، حمام‌ افتاب‌، افتاب‌ خوردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: bask in sth to take pleasure from something that makes you feel good • He basked in his moment of glory, holding the trophy up to the crowd.

Cambridge-Phrasal Verbs


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code