داستان آبیدیک

batten

bætən


فارسی

1 عمومی:: نشو و نما كردن‌، چاق‌ شدن‌، حاصل‌خیز شدن‌، پروار كردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: batten on sb literary to live well by using someone else's money • He's spent these last five years battening on a rich aunt of his.

Cambridge-Phrasal Verbs


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code