دیکشنری
داستان آبیدیک
bitten
bɪtən
فارسی
1
عمومی
::
گازگرفته، زننده، گزیدگی
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
BITE THE DUST
BITE THE HAND THAT FEEDS
BITE THE HAND THAT FEEDS YOU
BITE THE ICE
BITE TONGUE
BITE YOUR TONGUE
BITER
BI‐THEORETIC
BITING
BITING WIND
BITMAPS
BITREVERSED ORDER
BITS PER SECOND
BITSTOCK
BITSTREAM
BITTEN
BITTEN BY THE SAME BUG
BITTEN WITH
BITTER
BITTER END
BITTER ENEMY
BITTER PILL TO SWALLOW
BITTER SWEET
BITTER TEARS
BITTERISH
BITTERLY
BITTERN
BITTERNESS
BITTERS OF LIFE
BITTERSWEET
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید