دیکشنری
bludgeon
blʌd͡ʒən
فارسی
1
عمومی
::
چماق، كتك، مجبوركردن، باچماق زدن، چوبدستی سركلفت
شبکه مترجمین ایران
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
BLOWING
BLOWN
BLOWN UP
BLOWOUT
BLOWOUT PREVENTER
BLOWS
BLOWSY
BLOWTORCH
BLOWTUBE
BLOWY
BLOWZED
BLOWZY
BLUBBER
BLUBBERY
BLUBERRY
BLUDGEON
BLUE
BLUE YELLOW BLINDNESS
BLUE AROUND THE GILLS
BLUE AURAS
BLUE BABY
BLUE BIOTECHNOLOGY
BLUE BLOOD
BLUE BLOODED
BLUE BOOK
BLUE CHIP
BLUE COLLAR
BLUE COLOR AREA
BLUE DEVIL
BLUE EYED
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید