داستان آبیدیک

blunt

blʌnt


فارسی

1 عمومی:: رك‌، بی نوک، دارای‌ لبه‌ ضخیم‌، كند كردن‌، بی‌ پرده‌، بی تعارف، بی پرده، کند کردن، بی‌ نوك‌، كند

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: adj. dull: He tried to cut with a blunt knife. verb make less effective: We blunted their attempt to divide us.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code