داستان آبیدیک

chisel

t͡ʃɪzəl


فارسی

1 عمومی:: اسکنه، قلم‌ درز، بااسكنه‌ تراشیدن‌، اسكنه‌، منقاش، تیغه، قلم درز

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun tool: He carved the wood with a chisel verb swindle: The salesman will chisel us if he can.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code