dangle

dæŋgəl


فارسی

1 عمومی:: اویزان‌ كردن‌، اویختن‌، اویزان‌، اویزان‌ بودن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb hang loosely: He would dangle money to entice us.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code