دیکشنری
desquamate
diskwɑmət
فارسی
1
عمومی
::
پوست انداختن، پوسته پوسته شدن، پوست ریختن
شبکه مترجمین ایران
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
DESPOILMENT
DESPOLIATION
DESPOND
DESPONDENCE
DESPONDENCY
DESPONDENT
DESPONDENTLY
DESPONDINGLY
DESPOT
DESPOTIC
DESPOTICAL
DESPOTICALLY
DESPOTISM
DESPOTIZE
DESPUMATE
DESQUAMATE
DESSERT
DESTABILIZE
DESTINATION
DESTINATION COMPETITIVENESS
DESTINATION INFORMATION
DESTINATION MANAGEMENT SYSTEM
DESTINATION MERCHANDISE
DESTINATION OF MIGRATION
DESTINATION PROTECTION
DESTINATION TILE
DESTINE
DESTINE FOR
DESTINED
DESTINED FOR
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید