دیکشنری
داستان آبیدیک
dimmer
dɪməɹ
فارسی
1
عمومی
::
تیره كننده، تاركننده، تاریك، تیره كردن، ( vi&tvjda): تار
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
DIMIDIATE
DIMINISH
DIMINISHABLE
DIMINISHED
DIMINISHING MARGINAL UTILITY
DIMINISHING RETURN
DIMINISHING RETURNS
DIMINISHING UTILITY
DIMINUENDO
DIMINUTION
DIMINUTIVE
DIMINUTIVELY
DIMISSORY
DIMITY
DIMLY
DIMMER
DIMMEST
DIMNESS
DIMNESS OF THE EYE
DIMORPHIC
DIMORPHISM
DIMOUT
DIMPLE
DIMPLY
DIMWIT
DIN
DIN INTO
DINAR
DINE
DINE AT
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید