دیکشنری
داستان آبیدیک
dissonantly
dɪsənəntli
فارسی
1
عمومی
::
بطورناجور، بطورناساز)گار(، بطورناموزون
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
DISSOLUTELY
DISSOLUTENESS
DISSOLUTION
DISSOLUTION OF PARTN
DISSOLUTION,
DISSOLVABLE
DISSOLVE
DISSOLVE IN
DISSOLVE INTO
DISSOLVED OXYGEN
DISSOLVENT
DISSOLVING VIEWS
DISSONANCE
DISSONANCE REDUCTION
DISSONANT
DISSONANTLY
DISSPIRIT
DISSUADE
DISSUADE FROM
DISSUASION
DISSUASIVE
DISSYLABIC
DISSYLABLE
DISSYLLABIC
DISSYMMATRIC
DISSYMMETRICAL
DISSYMMETRY
DISTAFF
DISTAFF SIDE
DISTAIN
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید