دیکشنری
داستان آبیدیک
driven
dɹɪvən
فارسی
1
عمومی
::
رانده، رانده شده
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
DRIVE SOMEONE CRAZY
DRIVE THROUGH
DRIVE TO
DRIVE TO DESPAIR
DRIVE TO DISTRACTION
DRIVE TO DRINK
DRIVE TO THE BRINK
DRIVE TO THE EDGE
DRIVE TO THE WALL
DRIVE TRAIN
DRIVE UNIT
DRIVE UP
DRIVE UP THE WALL
DRIVE WINDING
DRIVEL
DRIVEN
DRIVEN WELL
DRIVER
DRIVER TRACING
DRIVER UNIT
DRIVERS
DRIVER'S MATE
DRIVESHAFT
DRIVING
DRIVING ANGER
DRIVING CLUTCH
DRIVING DURATION
DRIVING FORCE
DRIVING FORCES
DRIVING GEAR
معنیهای پیشنهادی کاربران
Esmail Momen
13 بهمن 1400
سخت كوش
0
0
«
1
»
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید