دیکشنری
entrammel
entɹæmɛl
فارسی
1
عمومی
::
گرفتاركردن، یكجوردام یاتور، موانع، پابند
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
ENTOMOPHAGOUS
ENTOMOPTER
ENTOMOTOMY
ENTOPHYTE
ENTOPTIC
ENTOPTICS
ENTOTIC
ENTOURAGE
ENTOZOA
ENTRACTE
ENTRAILS
ENTRAIN
ENTRAINED DROPLETS
ENTRAINER
ENTRAINMENT
ENTRAMMEL
ENTRANCE
ENTRANCE BLOCK
ENTRANCE CONE
ENTRANCE FEE
ENTRANCE GATE
ENTRANCE TICKET
ENTRANCEMENT
ENTRANT
ENTRAP
ENTRAPPED WATER
ENTREAT
ENTREAT TO
ENTREATINGLY
ENTREATY
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید