دیکشنری
داستان آبیدیک
entrench
entɹent͡ʃ
فارسی
1
عمومی
::
تجاوز كردن به، خندق كندن، درسنگرقراردادن
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
ENTRANCE BLOCK
ENTRANCE CONE
ENTRANCE FEE
ENTRANCE GATE
ENTRANCE TICKET
ENTRANCEMENT
ENTRANT
ENTRAP
ENTRAPPED WATER
ENTREAT
ENTREAT TO
ENTREATINGLY
ENTREATY
ENTREE
ENTREMETS
ENTRENCH
ENTRENCHED CONSTITUTION
ENTRENCHMENT
ENTREPOT
ENTREPRENEUR
ENTREPRENEURIAL ACTIVITY
ENTREPRENEURIAL ECOSYSTEM
ENTREPRENEURIAL LEADER
ENTREPRENEURIAL ORIENTATION
ENTREPRENEURIAL POCKET
ENTREPRENEURIAL THINKING
ENTREPRENEURIALIZATION OF SELF
ENTREPRENEURLESS
ENTREPRENEURS
ENTREPRENEURSHIP
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید