دیکشنری
داستان آبیدیک
exercize
ɛksəɹsa͡iz
فارسی
1
عمومی
::
تكلیف، مشق، ورزش، تمرین، عمل كردن، اعمال، اجرا
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
EXEQUY
EXERCISABLE
EXERCISE
EXERCISE A FIRM HAND
EXERCISE CONTROL OVER
EXERCISE DATE
EXERCISE IN
EXERCISE POWER OVER
EXERCISE PRICE
EXERCISE TIME
EXERCISE VALUE
EXERCISED ABOUT
EXERCISES
EXERCISING GOD GIVEN RIGHT
EXERCITATION
EXERCIZE
EXERGOECONOMIC
EXERGUE
EXERGY
EXERGY BALANCE
EXERGY LOSS
EXERT
EXERT ONESELF
EXERTED GROWTH RATE
EXERTION
EXERTIVE
EXEUNT
EXFIL
EXFOLIAION
EXFOLIATE
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید