دیکشنری
داستان آبیدیک
expedience
ɪkspidiəns
فارسی
1
عمومی
::
عجله، (expediency) شتاب، كارمهم، اقدام مهم، اقتضاء
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
EXPECTED PAYOFF
EXPECTED PERFORMANCE RATE
EXPECTED RETURN
EXPECTED RETURN VECTOR
EXPECTED SHORTFALL (ES)
EXPECTED STANDARD
EXPECTED UTILITY
EXPECTED UTILITY THEORY
EXPECTED VALUE
EXPECTED VALUE (EV)
EXPECTING
EXPECTORANT
EXPECTORATE
EXPECTORATION
EXPEDIA CEO
EXPEDIENCE
EXPEDIENCY
EXPEDIENT
EXPEDIENTIAL
EXPEDIENTLY
EXPEDITATE
EXPEDITE
EXPEDITION
EXPEDITIONARY
EXPEDITIONARY FORCE
EXPEDITIOUS
EXPEDITIOUSLY
EXPEDITIOUSNESS
EXPEL
EXPEL FROM
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید