دیکشنری
داستان آبیدیک
fitment
fɪtmənt
فارسی
1
عمومی
::
وسایل نصب، لوازم
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
FIT TO BE TIED
FIT TO EAT
FIT TO KILL
FIT TO WORK
FIT TOGETHER
FIT UP
FIT WITH
FITCHES
FITCHET
FITCHEW
FITFUL
FITFULLY
FITFULNESS
FITHIRD
FITLY
FITMENT
FITNESS
FITNESS CLUB INSTRUCTOR
FITNESS FOR USE
FITNESS FUNCTION
FITNESS LANDSCAPE
FITNESS WEIGHT TRAINING
FITTER
FITTING
FITTING SHOP
FITTINGS
FITZ
FIVE
FIVE AND TEN
FIVE DECOMPOSITION LEVELS
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید