داستان آبیدیک

forbear

fɔɹbɛɹ


فارسی

1 عمومی:: اجداد، جد اعلی‌، (forebear) (معمولا بصورت‌ جمع‌) نیا، خودداری‌ كردن‌ از، امساك‌ كردن‌، احتراز كردن‌، صرف‌ نظ‌ر

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb resist: You must forbear from using salt.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code