دیکشنری
forcibly
fɔɹsəbli
فارسی
1
عمومی
::
عنفا، موثرانه، باتاكید، باجبار، بزور
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
FORCED RECRUITMENT
FORCED THOUGHT
FORCEDLY
FORCEFUL
FORCEMEAT
FORCEMEAT STUFFINGS
FORCEPS
FORCES
FORCES AIR DRYING
FORCEVILLE MODEL
FORCIBLE
FORCIBLE DE AINER
FORCIBLE ENTRY
FORCIBLE ENTRY AND POSSESSION
FORCIBLE FEEBLE
FORCIBLY
FORCING HOUSE
FORCLOSURE
FORD
FORDABLE
FORDLESS
FORDO
FORDONE
FORE
FORE AND AFT
FORE AND AFT CAP
FORE AND AFTER
FORE AND AFTRING
FORE ARM
FORE BRAIN
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید