دیکشنری
داستان آبیدیک
frequenter
fɹikwəntəɹ
فارسی
1
عمومی
::
همیشه رو، بسیاردیدنی كننده، بسیارامدوشدكننده
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
FREQUENCY OSCILLATION
FREQUENCY RANGE
FREQUENCY RESPONSE
FREQUENCY RESPONSE FUNCTION
FREQUENCY SETTING
FREQUENCY SUBBANDS
FREQUENCY SWEEP
FREQUENCY SYNTHESIZER
FREQUENCY TABLE
FREQUENT
FREQUENT VISITING
FREQUENT FLYER PROGRAM
FREQUENT ITEM SET
FREQUENTATION
FREQUENTATIVE
FREQUENTER
FREQUENTLY
FREQUENTNESS
FRESCO
FRESCO A WALL
FRESH
FRESH AND SWEET
FRESH AS A DAISY
FRESH BLOOD
FRESH BREEZE
FRESH GALE
FRESH KEEPING AGENT
FRESH OUT
FRESH OUT OF
FRESH PAIR OF EYES
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید