دیکشنری
germen
d͡ʒəɹmən
فارسی
1
عمومی
::
نطفه، مایه، اصل، تخم
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
GERMANATION
GERMANDER
GERMANE
GERMANIC
GERMANISM
GERMANIST
GERMANITY
GERMANIUM
GERMANIZATION
GERMANIZE
GERMANOMANIA
GERMANOPHIL
GERMANOPHOBE
GERMANOPHOBIA
GERMANY
GERMEN
GERMICIDAL
GERMICIDE
GERMICULTURE
GERMINAL
GERMINAL EPITHELIUM
GERMINAL AREA
GERMINAL DISC
GERMINAL MUTATION
GERMINANT
GERMINATE
GERMINATION
GERMINATIVE
GERMS
GERMTHEORY
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید