gird

gɜɹd


فارسی

1 عمومی:: اظ‌هارنظ‌ر شدیدوتند، ضربه‌ شدید، حلقه‌، كمربند بستن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb prepare for action: The men girded for war.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code