دیکشنری
داستان آبیدیک
hackster
hækstəɹ
فارسی
1
عمومی
::
جنده، ادم كش، سربر، فاحشه
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
HACKIE
HACKING GROUP
HACKLE
HACKLES
HACKLY
HACKMAN
HACKMATACK
HACKNEY
HACKNEY BOAT
HACKNEY CARRIAGE
HACKNEY COACH
HACKNEY JOB
HACKNEY MAN
HACKNEYED
HACKSAW
HACKSTER
HACKWORK
HAD
HAD A GOOD TIME
HAD A NICE TIME
HAD AS SOON
HAD BETTER
HAD BETTER KEEP STILL ABOUT IT
HAD ENOUGH
HAD HEALTH
HAD I KNOWN THAT
HAD I SEEN HIM
HAD IT
HAD IT TRANS TED
HAD ONE'S FILL
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید