دیکشنری
داستان آبیدیک
instansigent
ɪnstænsəd͡ʒənt
فارسی
1
عمومی
::
غیر، سختگیر در سیاست، راضینشو، ناموافق، ناسازگار
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
INSTALLATIONS
INSTALLED PLUGINS
INSTALLMENT
INSTALLMENT LIQUIDATION
INSTALLMENT METHOD
INSTALLMENT METHOD OF ACCOUNTING
INSTALLMENT PLAN
INSTALLMENT SALE
INSTALMENT
INSTANCE
INSTANCE BASED FILTER FEATURE SELECTION METHODS
INSTANCE BASED LEARNING
INSTANCE VARIABLE
INSTANCES HAVE OCCUR
INSTANCY
INSTANSIGENT
INSTANT
INSTANT BLACK GARLIC SOLID BEVERAGE
INSTANT WORLD
INSTANTANEITY
INSTANTANEOUS
INSTANTANEOUS ACCESS
INSTANTANEOUS CONDENSATION COEFFICIENT
INSTANTANEOUS PHOTOG
INSTANTANEOUS POWER
INSTANTANEOUS UNIT HYDROGRAPH
INSTANTANEOUS UNIT HYDROGRAPH (IUH)
INSTANTANEOUS VALUES
INSTANTANEOUSLY
INSTANTANEOUSNESS
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید