دیکشنری
instruction set
ɪnstɹʌkʃən sɛt
فارسی
1
عمومی
::
مجموعه دستورالعمل ها
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
INSTITUTIVE
INSTITUTOR
INSTRCTOR SHIP
INSTRUCT
INSTRUCT IN
INSTRUCTION
INSTRUCTION ADDRESS
INSTRUCTION CODE
INSTRUCTION COUNTER
INSTRUCTION CYCLE
INSTRUCTION FORMAT
INSTRUCTION MODIFIER
INSTRUCTION REGISTER
INSTRUCTION REPERTOIRE
INSTRUCTION REPERTORY
INSTRUCTION SET
INSTRUCTIONAL
INSTRUCTIONAL DESIGN
INSTRUCTIONAL GOAL
INSTRUCTIONAL PLANNING
INSTRUCTIONAL PRACTICE
INSTRUCTIONS
INSTRUCTIVE
INSTRUCTIVELY
INSTRUCTIVENESS
INSTRUCTOR
INSTRUCTOR OF MUSIC
INSTRUCTORSHIP
INSTRUCTRESS
INSTRUMENT
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید