دیکشنری
integrant
ɪntəgɹənt
فارسی
1
عمومی
::
متمم، جز مكمل، مكمل
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
INTEGRAL CALCULVS
INTEGRAL DOSE
INTEGRAL FAST REACTOR
INTEGRAL GAIN
INTEGRAL MULTIPLE
INTEGRAL NUMBER
INTEGRAL PART
INTEGRAL PROTEIN
INTEGRAL SCALE
INTEGRAL SLIDING MODE
INTEGRAL VALUE
INTEGRAL VIEW APPROACH
INTEGRALITY
INTEGRALLY
INTEGRAND
INTEGRANT
INTEGRATE
INTEGRATE INTO
INTEGRATE SOCIAL RESPONSIBILITY
INTEGRATE WITH
INTEGRATED
INTEGRATED ACCOUNTING SOFTWARE
INTEGRATED AERIAL ACCESS NETWORK
INTEGRATED AIR DEFENSE SYSTEM
INTEGRATED AMPLIFIER
INTEGRATED APPROACH
INTEGRATED CIRCUIT
INTEGRATED COASTAL MANAGEMENT
INTEGRATED COASTAL ZONE MANAGEMENT
INTEGRATED DEVELOPMENT
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید