دیکشنری
داستان آبیدیک
kickshaw
kɪkʃɔ
فارسی
1
عمومی
::
بازیچه، خوراك خوش مزه، خرت وپرت
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
KICK THE BUCKET
KICK THE HABIT
KICK THE STUFFING OUT OF
KICK TURN
KICK UP
KICK UP A FUSS
KICK UP A ROW
KICK UP A STORM
KICK UP ONE'S HEELS
KICK UPSTAIRS
KICKBACK
KICKER
KICKER ARM
KICKING STRAP
KICKING UP
KICKSHAW
KICKSTARTER
KICKSY WICKSY
KICKY WICKY
KID
KID ABOUT
KID AROUND
KID GLOVE
KID GLOVES
KID LEATHER
KID SKIN
KID STUFF
KID THE PANTS OFF
KIDDING
KIDDING ASIDE
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید