داستان آبیدیک

minus

ma͡inəs


فارسی

1 عمومی:: منهای‌، منها، كم‌ شد با، كمتر، علامت‌ منفی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: adj. negative: His score was minus four. prep. lacking: She arrived minus her books. noun defect: When it came to brains he was a minus.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code