دیکشنری
داستان آبیدیک
offhandedly
ɔfhændɪdli
فارسی
1
عمومی
::
هولهلكی، بیتكلیف، بیاندیشه، بیمطالعه
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
OFFER TO
OFFER UP
OFFERED SHARES
OFFERED SIERIES
OFFEREE
OFFERER
OFFERING
OFFERING CIRCULAR
OFFERING MEMORANDUM
OFFERING SATEMENT
OFFEROR
OFFERTORY
OFFHAND
OFFHAND POSITION
OFFHANDED
OFFHANDEDLY
OFFICE
OFFICE AUTOMATION SYSTEMS
OFFICE BASED
OFFICE BEARER
OFFICE BOY
OFFICE CULTURE
OFFICE HOUR
OFFICE HOURS
OFFICE OF CHIEF TRIAL COUNSE
OFFICE OF PROBATION
OFFICE OF THE DIRECTOR OF CORPORATE ENFORCEMENT
OFFICE OF THE GOVERNMENT
OFFICE OF THE OMBUDSMAN
OFFICE PRACTICE
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید