دیکشنری
داستان آبیدیک
oftentimes
ɔfənta͡imz
فارسی
1
عمومی
::
بسی، بارها، اغلب، بسیار، خیلیاوقات، كرارا
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
OFFSCOURINGS
OFFSET
OFFSET HOOK
OFFSETTING
OFFSETTING COST REDUCTIONS
OFFSHOOT
OFFSHORE
OFFSHORE PLATFORM
OFFSIDE
OFFSPRING
OFFSTAGE
OFFTAKE
OFT
OFTEN
OFTEN AS NOT
OFTENTIMES
OFTTIMES
OGDOAD
OGEE
OGEE ARCH
OGIVE
OGLE
OGRE
OGREISH
OGRESS
OGYGIAN
OH
OH WHAT A NASTY WEAT
OH, BOY
OH, SURE
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید