دیکشنری
orderly officen
ɔɹdəɹli ɔfɪsn
فارسی
1
عمومی
::
افسر نگهبانی، گماشته
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
ORDER PROCESSING
ORDER REGISTER
ORDER SOMEONE ABOUT
ORDER TO GO
ORDER,
ORDERED
ORDERED MESOPOROUS MATERIALS
ORDERED PAIR
ORDERED TRIPLE
ORDERING
ORDERING SYSTEMS
ORDERLESS
ORDERLINESS
ORDERLY
ORDERLY BIN
ORDERLY OFFICEN
ORDERS ARMS
ORDINACE
ORDINAL
ORDINAL DATA
ORDINAL NUMBER
ORDINANCE
ORDINARILY
ORDINARY
ORDINARY LAW
ORDINARY LAY
ORDINARY LEAST SQUARES
ORDINARY SECURITIES
ORDINARY STATE BASED
ORDINARY TIME EARNINGS
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید