دیکشنری
داستان آبیدیک
overruling
ovəɹulɪŋ
فارسی
1
عمومی
::
غالب، مسلط، حكمفرما، نافذ
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
OVERPRODUCTION
OVERPROTECTED
OVERPUNCH
OVERRATE
OVERREACH
OVERREACHING
OVERREFINEMENT
OVERRENT
OVERRIDE
OVERRIDE SPRING CARTRIDGE
OVERRIDING
OVERRIDING SCLERA
OVERRIPE
OVERRRANGE/ UNDERRANGE
OVERRULE
OVERRULING
OVERRUN
OVERSALE
OVERSEA
OVERSEAS
OVERSEAS CONTINGENCY OPERATION
OVERSEE
OVERSEEN
OVERSEER
OVERSEER OF THE POOR
OVERSET
OVERSEW
OVERSEXED
OVERSHADOW
OVERSHINE
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید