دیکشنری
داستان آبیدیک
piercing
piɹsɪŋ
فارسی
1
عمومی
::
سوراخكننده، مافذ، تیز، تیزبین، بلند، كركننده
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
PIECEWISE
PIECEWISE CONSTANT
PIECEWISE HOMOGENEITY APPROXIMATION
PIECEWISE LINEAR FUNCTION
PIECEWORK
PIED
PIEDMONT
PIEMAN
PIEPLANT
PIER
PIER GLASS
PIER TABLE
PIERCE
PIERCE THROUGH
PIERCER
PIERCING
PIERCING SCREAM
PIERCINGLY
PIERGLASS
PIERIAN
PIERIAN SPRING
PIERIDIN
PIERRE BOURDON
PIERROT
PIETA
PIETISM
PIETIST
PIETISTIC
PIETY
PIEZOELECTRIC
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید