promptly

pɹɑmptli


فارسی

1 عمومی:: زود، تند، بدون‌معط‌لی‌، بی‌درنگ‌، فورا، بفوریت‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code