داستان آبیدیک

remain

ɹəme͡in


فارسی

1 عمومی:: باقیماندن‌، مانده‌، اقامت‌ كردن‌، اثر باقیمانده‌، ماندن‌، (درجمع‌)

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb stay: We will remain at the house. verb survived: Of all the soldiers he alone remained. verb persists: Only one problem remains.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code