sentinel

sentɪnəl


فارسی

1 عمومی:: كشیك‌، نگهبان‌، دیده‌ بان‌، نگهبانی‌ كردن‌، قراول‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun one that keeps guard: They posted a sentinel before going to sleep.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code