troublesome

tɹʌbəlsəm


فارسی

1 عمومی:: مشکل ساز، آزاردهنده، غذاب دهنده، ناراحت کننده، پرزحمت‌، دردسرساز، رنج‌ اور، مشکل آفرین

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: adj.bothersome: She was a troublesome employee.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code