دیکشنری
unaccomplished
ʌnəkɑmplɪʃt
فارسی
1
عمومی
::
بیكمال، بیهنر، انجام نشده
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
UNABLE
UNABLE TO MAKE ENDS MEET
UNABLE TO PROCEED DUE TO INSUFFICIENT AI CAPABILITY LEVEL
UNABRIDGED
UNABSORBED
UNABSORBED COST
UNACCENTED
UNACCEPTABILITY
UNACCEPTABLE
UNACCEPTABLY
UNACCEPTED
UNACCOMMODATED
UNACCOMMODATING
UNACCOMPANIED
UNACCOMPANIED CHILDREN
UNACCOMPLISHED
UNACCOUNTABILITY
UNACCOUNTABLE
UNACCOUNTABLY
UNACCOUNTED
UNACCUSTOMED
UNACCUSTOMED TO
UNACHIEVABLE
UNACKNOWLEDGED
UNACQUAINTED
UNACTIVATED
UNADJUSTED
UNADJUSTED MISSTATEMENT WORKSHEET
UNADJUSTED TRIAL BALANCE
UNADULTERATED
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید